سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۶ - ۱۸:۵۴
۰ نفر

1001 فیلمی که پیش از مرگ باید دید: آغاز «مرثیه‌ای برای یک رؤیا»....

پایان «مرثیه‌ای برای یک رؤیا».... «مرثیه‌ای برای یک رؤیا» آغاز و پایانش،‌ به طرز حیرت‌انگیزی، در تضاد با یکدیگرند؛ تصاویری از عبوردادن یک تلویزیون از خیابان‌های شهر توسط 2 جوان؛ تلویزیونی که پسر می‌فروشدش و مادر دوباره می‌خردش و این جریان چند سالی تکرار می‌شود؛ همچون شروع فیلمی بامزه؛ تصاویری از تباهی دل‌خراش آدم‌های فیلم؛‌ یکی از دیگری تکان‌دهنده‌تر؛ این جادوی سینماست. جادوگر‌ این‌بار «دارن آرنوفسکی» است.

دارن آرنوفسکی در «مرثیه ای برای یک رؤیا» دنیای جدیدی را خلق نکرده است. دارن آرنوفسکی سینما را می‌شناسد. برای این حرف می‌توان چند مثال خوب از فیلم «مرثیه‌ای برای یک رؤیا» آورد. برای نمونه می‌توان به تدوین موازی در این فیلم اشاره کرد که یک تدبیر هوشمندانه است. صحنه‌ای را به‌یاد می‌آورم که سارا با کمک دوستان‌اش مشغول پرکردن فرم شرکت در مسابقه تلویزیونی‌ است. همزمان و در جایی دیگر، هری و دوست سیاه‌پوست‌اش را می‌بینیم که مشغول صحبت درباره بسته جدید مواد (مواد شادی‌بخش و اعتیادآور) هستند. سارا و دوستانش می‌روند که آن فرم را در صندوق پستی بیندازند و هری هم دوستش را برای گرفتن آن بسته مواد می‌فرستد.

در هر دو صحنه، آدم‌ها مقدمه تباهی خود را فراهم می‌کنند و تدوین موازی، ما را در جریان هر دو مقدمه قرار می‌دهد. آرنوفسکی در «مرثیه‌ای برای یک رؤیا» خلاقیت‌های خوبی را هم به‌کار می‌برد؛ مثل آن صحنه که سارا می‌خواهد برای اولین بار غذای رژیمی بخورد؛ روی میز یک نصفه گریپ‌فروت، یک تخم مرغ آب پز و یک لیوان قهوه بدون شکر قرار دارد. نمایی از روی میز، نمایی از چهره سارا و نمایی از یخچال نماهای ثابت این صحنه را تشکیل می‌دهند. ترکیب این سه نما به خوبی حسرت سارا برای اینکه نمی‌تواند هرچه را دلش می‌خواهد بخورد، نشان می‌دهد. سارا آن غذای رژیمی را می‌خورد اما ما نمی‌بینیم که مثلا او لیوان قهوه را بردارد و بنوشد بلکه در نمایی ثابت از روی میز می‌بینیم که لیوان قهوه (بدون آنکه کسی آن را بردارد) خالی می‌شود (با صدای خورده‌شدن یک لیوان قهوه) و همین‌طور در مورد تخم مرغ آب‌پز و گریپ فروت. این خلاقیت جالب آرنوفسکی به طرز خاطره‌انگیزی مرا به یاد بازی‌های کامپیوتری انداخت.

«مرثیه‌ای برای یک رؤیا» در گذر فصل‌ها روایت می‌شود. از تابستان شروع می‌کنیم و با گذر از پاییز به زمستان می‌رسیم. بهار اما نیست؛ بهاری که آن همه سختی و آن همه درد، تنها به امید آن بود. گوشه‌ای از این بهار را می‌توان در آن رؤیای پایانی دید؛ رؤیایی که سارا روی تخت بیمارستان در ذهن دارد؛ رؤیا قسمتی از آن مسابقه تلویزیونی است. مجری، سارا را به عنوان برنده مسابقه معرفی می‌کند. سارا به روی صحنه می‌آید. مجری، هری - پسر سارا که قرار است در تابستان آینده ازدواج کند - را به عنوان جایزه سارا معرفی می‌کند. هری به روی صحنه می‌آید. سارا هری را در آغوش می‌کشد. فیلم تمام می‌شود و ما فیلم را ترک می‌کنیم.

کد خبر 40545

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز